loading...
ایستگاه
حسام بازدید : 56 یکشنبه 23 مهر 1391 نظرات (0)

 

 

یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه می کرد.

سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر می رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.

آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد.

پروانه به راحتی از آن خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.

آن شخص بازهم به تماشای پروانه نشست چون انتظار داشت که بالهایش باز و گسترده و محکم شوند و از بدن او محافظت کنند.

 

********************************

 

 

 


اما چنین اتفاقی نیفتاد!

 

در واقع پروانه بقیه عمرش را می خزید و هرگز نتوانست پرواز کند.

 

چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که : محدودیت پیله

 

و تلاش برای خروج از سوراخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه

 

قرار داده بود تا بتواند بعد از خروج از پیله پرواز کند.

 

*********************************

اگر خداوند اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم و

 

به اندازه کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.

 

***********************************

 

من قدرت خواستم و خداوند مشکلات را برسر راهم قرار داد.

 

من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم.

 

من سعادت و ترقی خواستم و خداوند به من تفکر و توان جسمی داد تا کار کنم.

 

من جرات خواستم و خداوند موانعی برایم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.

 

من عشق خواستم و خداوند افرادی را به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.

 

من به هر چه خواستم نرسیدم اما به هر آنچه نیاز داشتم دست یافتم .

 

 

***********************************

پس بدون ترس زندگی کن.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 59
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 22
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 560
  • بازدید کلی : 28,781
  • کدهای اختصاصی
    کسب درآمد از پاپ آپ دانلود بازی کامپیوتر PC روز بخیر شب بخیر