او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
نرم افزار محبوب Adobe Dreamweaver | 0 | 88 | easnpro |
تو را به جای تمامی کسانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را بجای تمامی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست میدارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود
و برای خاطر نخستین گناه
تو را بخاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را بجای تمامی کسانی که دوست نمی داشته ام دوستمیدارم....
خدایا....
بجز خودت به دیگری واگذارم نکن
تویی پروردگارم...
پس قرار ده بی نیازی در نفسم،
یقین در دلم،
اخلاص در کردارم،
روشنی در دیده ام،بصیرت در قلبم ،
عمری پر برکت...
و عاقبت بخیری در زندگی ام
دوستای خوبم امروزم در بخش رمان با یه رمان زیبا در خدمتتونم.پیشنهاد میکنم که حتما بخونیدش چون حتما شما هم مثل من دوسش دارید.
اول چند خط از خلاصه ی رمان...
امروز بازم براتون یه سورپرایز دارم
از آهنگای یانی که توی کنسرت سال 2006 هم به بهترین شکل اجرا شد
مطمئنم همه ی علاقه مندان به یانی و موسیقی بی کلام این آهنگ رو دوس دارن
اسم آهنگ اینه : For All Seasons
سلام به همه ی دوستای خوبم
امروز براتون یه رمان خیلی زیبا دارم که خودم هم اونو خوندم و دوسش دارم
به همتون پیشنهاد میکنم که این رمان رو که نوشته خانم سیمین شیر دل هست رو بخونید
این بار براتون یه سورپرایز دارم
چیزی که فکر میکنم همه ی علاقه مندان به موسیقی دوسش دارن
اونم موسیقی بی کلام
اما وقتی اون موسیقی از شاهکارهای یانی باشه دیگه واقعا گوش دادنداره
امروز براتون آهنگplaying by heart رو توی مدیافایر آپ کردم که ازش لذت ببرید.
همینکه مینویسم و به واژه میکشم تو رو
دوباره بار غم می شینه روی شونه های من
همین که می شکفی مثه یه گل میون دفترم
دوبارهگرمی لبات رو بار گونه های من
همین که میریاز دلم قرار آخرم میشی
دوباره زخم میخورم دوباره باورم میشی
.......
برای شروع میخوام براتون یه رمان بذارم که امیدوارم از خوندنشخوشحال بشید
داستان بر اساس زندگی پسری هست که خیلی نا امید و غمگینه و همه چیزرو تموم شده میبینه و برمیگرده و خاطرات گذشته رو شروع میکنه از بچگی تا بزرگسالی..
پسری که هنگام تولد مادرش را از دست داده
زیرا مادرش با وجود بیماری فشار خون و دیابت به خاطر همسرش که دوستداشت پسر دار شود این خطر را به جان خرید تا بعد از به دنیا آوردن سه دختر ؛ پسریبیاورد که به قیمت جانش تمام شد
دو خواهرش دم بخت و دیگری ۱۱ ساله بودند و همیشه این قضیه را بهاو گوشزد میکردند که اگر مادرمان زنده بود زندگی بهتری داشت
بعد از مراسم چهلم ؛ پدرش با اصرار اطرافیان ( اره جون خودش ) و بهخاطر کوچک بودن نوزاد همسری اختیار کرد که به دلیل عقیم بودن از همسرش جدا شده بود
و پسرک را همانند فرزند خود دوست میداشت…
تعداد صفحات : 6